قلم، میـلرزد روی ورق !!

می د|نم از من بدت می آیـــد !

من قــلمـــی زهر آلود دارم که با نوشــته هایم … قلبــــــت ر| ،

خاطرات شیـــرین گذشــته ات ر| ،


آن گوشه ی تاریـــک دلت ر| مورد حمله قرار مـــﮮ دهم !

مــو را بر تنت سـیـخ مــﮮ کنم ،

گلوله اﮮ درون گلویـت می گذ|رم ،

عرقی روی پیشانیـــت مــﮮ گذارم ! مـــن ر| ببخــــش !

دلـم، مـیـلرزد موقع نوشتن !!